سرزمين مادري | ||
|
چه جاودانه مي سرودي خروار خروار نياز و خواهش را چه هنرمندانه معمار،بودي ، حس بودن را خواستن را ، و خداي پاك را بارها در مصرعي به تكرار شگفت زده و اشك ريز ، هر دم سلامت كرده ام استاد . . . بعد از تو هر چه بيابان مي بينم ، سراسر مه گرفته و هر چه قريه كه گذشتم چراغش خاموش است و چه رسوا ، بي ترديد ديگر تازيان مي زنند عشق را زير هر چراغ خيابان و تير مي زنند پويان و محمد و علي را. هميشه اشك ريخته ام ، هرگز كسي اينگونه به كشتن خود برنخواست كه من به زندگي نشسته ام و چه جاويدان نمودي زنداني ستمگري كه هرگز به آواز زنجيرش ، خو نخواهد گرفت متبرك باد نام تو!...
امتیاز:
بازدید:
[ ۶ آذر ۱۴۰۰ ] [ ۰۷:۴۶:۰۲ ] [ امين ]
{COMMENTS}
|
|
[ ساخت وبلاگ :ratablog.com ] |